-
آنجا که خدا کنارت نشسته....
پنجشنبه 1 مهر 1395 20:42
بعضی جاها اصلا در لحظه متوجه لطف پنهان و آشکار خدا نمی شوی و تازه شاید شاکی هم باشی که چرا.... ولی زمان همان که معروف است به حلال مشکلات و از نظر من روشن کننده حکمتها نیز هست واضح کننده الطاف خداوندی هم هست امروز وسط روز یکی از همکارا که دانشجوی دکترا هم هست بهم پیام داد که چکیده منابع مصاحبه آزمون جامع رو داری ؟ و یک...
-
دردسرهای تغییر ساعت
چهارشنبه 31 شهریور 1395 20:46
امروز ۳۱ شهریور ماه و اولین روز تغییر ساعت در شش ماهه دوم بود به تبع اون یک سری اشتباهات جالب و البته شاید تکراری پیش بیاد مثلا زودتر بری سرکار بعد بفهمی ای بابا زود اومدی.... حالا جالب ترین اتفاقی که امروز تو محیط کار افتاد پخش اذان آن هم ساعت ۱۰:۲۴ دقیقه صبح بود یعنی وضعیتی شد یک عده بدون نگاه کردن به ساعت رفتن وضو...
-
تعطیلی فراموش شده
دوشنبه 29 شهریور 1395 08:30
گاهی خبر های خوش از انقدر عادی و روزمره اند که خودت هم شوکه می شوی یعنی اصلا گاهی اونقدر غرق روزمرگی ها و کارهایت شده ای که تقویم هم از دستت در می رود و اینچنین می شود که وقتی امروز اول صبح پشت میزکارم نشستم بعد از نیمساعت که برای تنظیم کاری چشمم به تقویم رومیزی افتاد با دیدن عدد قرمز روی تقویم شوکه شدم با خودم گفتم...
-
بوی مهر
شنبه 27 شهریور 1395 10:51
بوی مهر می آید نه دانش آموزم و نه می شود گفت دانشجو.. اما دلم برای خریدن دفتر و کتاب های رنگی رنگی برای مدادها و خودکارها و کیف و کفش و لباس فرم مدرسه تنگ شده عشق خرید دفتر و کتاب و مداد پاکن بودم هرچند اهل فانتزی خریدن و پول خرج کردن نبودمم فقط همانها که عرف بود و همه داشتن همون دفتر کاهی ها و مداد های سوسمار و.......
-
واگویی های من
پنجشنبه 25 شهریور 1395 09:00
استرس تمام ذهنم را که نه همه وجودم را تسخیر کرده است ناشناخته و گنگ فراگیر و فلج کننده جلساتم به شدت برسرم آوارمیشوند و به محض تمام شدن دوباره برای همان آواره ها می دوم دونده ای لجوج و خستگی ناپذیر اما خسته و بی نفس که نعش خویشتن در بغل با هدفی گنگ تر می دود و دستیار دانایی وجودم که به ریشخند میگیرد این همه بهم ریختگی...
-
اندکی تفکر.... جملات تلگرامی
یکشنبه 21 شهریور 1395 09:39
گاهی جملات و کلمات اونقدر ساده و راحتند که نمی فهمی در این دو کلمه چه دنیایی نهفته است .... جملاتی که تلنگری به وسعت تجربه ی زیستن که تا اعماق وجودت نفوذ می کنند استاد حقوقی داشتیم میگفت چیزی که تا اخر نخوندی نه جواب بده نه امضاکن. پایان ترم بعد از آخرین سوال نوشت درپاسخنامه چیزی ننویسید. همه افتادن.... این قانون...
-
جشنی در خانه
یکشنبه 14 شهریور 1395 09:45
بعد از سالها گشت و گذار خانه به خانه بالاخره ما آقا داداش را داماد کردیم رفت خخخخخ کاربسی سنگین بود و اکنون خوشحالیم از به ثمر نشستن این اتفاق و ورد عضوی جدید را به پیکره خانواده جشن خواهیم گرفت اصلا نمی دانم چه باید بگویم و چطور بنویسم فعلا همین قدر را داشته باشید تا بعدها که گره از زبانم باز شود
-
یک مرض ناشناخته
جمعه 5 شهریور 1395 01:06
دیگه اگه تا حالا شک داشتم که مرض دارم الان یقین رسیدم به یک درجه از یقینی که تا به حال نرسیده بودم اینم خودش یک پیشرفته دیگه از صبح هزار بار اینستاگرام روانکاوم رو باز کردم و بستم اخرشم نتونستم مانع از فالو کردنش بشم بعد مدتها حالا هربار از خودم می پرسم دقیقا این کارت یعنی چی؟ مرض داری اصلا؟ بعد تازه چرا حالا این کارو...
-
تعریف و تایید نهفته در حرفهای یک مدیر
سهشنبه 2 شهریور 1395 19:16
مسلما با توجه به شرایطم به عنوان یک نیروی متخصص و البته روحیه شخصی خودم که از ایستا بودن بیزارم و همیشه و در هر موقعیتی سعی در ارتقا کاری دارم چند وقتی است پیگیر جابه جایی شغلی هستم اما خب از آنجایی که راضی کردن مبدا و مقصد مهم است و منم باید رضایت دوگروهم رو داشته باشم کارم بسی سخت تر از دیگران و د رحالت عادی است....
-
چند لحظه با خودم
یکشنبه 31 مرداد 1395 22:14
دلم به شدت گرفته اونقدر که گاهی نمی فهمم چه مرگمه که اینقدر گریه می کنم بغض می کنم و مثل دختر بچه های شش ساله زمین و زمان رو به هم میریزم و مثل نوجوان ۱۵-۱۶ ساله از همه شاکی و عصبانی ام خودم رو در مقابل ساده ترین چیزها می بازم و قالب تهی میکنم و البته این عمق ماجراست که می گویم وگرنه در ظاهر همان ادم محکم قبلی ام ولی...
-
نیروی جدید و رفتار های مدیر
چهارشنبه 27 مرداد 1395 07:51
اندر حکایات نیروی جدید اینکه رفتارهای مدیر هم تغییراتی کرده که بسیار جالب و عجیبه دیروز صبح که طبق معمول اومدم سرکار بعد از اینکه برق ها رو روشن کردم و پشت سیستمم نشستم و سلام و احوال پرسی با نیروی خدماتی ، یکدفعه اقای X نیروی خدماتیمون اومد گفت خانم فلانی ببخشید کلید در گروه رو می دید به من !! من با تعجب کلید رو از...
-
نیروی جدید و ....
سهشنبه 26 مرداد 1395 21:29
مسئول دفتر گروه عوض شد و همکار جدیدمون یک آقاست که نیروی طرحیه و با مدرک فوق لیسانس روانشناسی بالینی حالا بماند که خب اصلا توزیع افراد بر حسب توانمندی ها مدارک تحصیلی نیست و جای تاسف داره ولی به هر حال فعلا سیستم اداری همینه و فراتر از مدرک . اعتبار اجتماعی ات میای میشی منشی بایدم راضی باشی احتمالا!!! نیروی جدید یعنی...
-
حکایت خواستگاری های نوین جامعه ما
چهارشنبه 20 مرداد 1395 07:43
عرف و سنت و دین و آئین و حتی علم همه و همه ازدواج را برای یک خانم در شرایطی قرار می دهند که پسر یا خانواده او از دختر خانم خواستگاری کنند کاری به چیزهای جدید که این دوره باب شده و درست یا غلط آنها و یا حتی نتایج و پیامدهایشان ندارم هنوز هم عرف قالب جامعه همان خواستگاری و مراسم ان است من به شخصه با این روند مشکلی ندارم...
-
آزاردهنده ترین احساس
دوشنبه 4 مرداد 1395 23:21
برای یک دختر در هر شرایط و هر موقعیتی اصلا بنا به هر دلیل و ضرورتی در تمدن ما در آئین و فرهنگ ما برخی پرسش ها در دایره نبایدهاست و شکستن این نباید نه تنها سهمگین است برای جامعه که برای دخترک آشوبگرو قیام کننده نیز سنگین است و گاهی دلش برای یک حرف یک تشویق یک حمایت و آفرین لک میزند که طاقت بیاورد و نشکند . . . شکستن هر...
-
رهبری یک انقلاب....
دوشنبه 4 مرداد 1395 22:27
گاهی همه چیز سخت می شود حتی همین زبان نیم مثقالی به قول قدیمی ها هم نمی چرخد و سنگین می شود گاهی دلت بهانه می گیرد عقلت با چوبی به دست برایت خط و نشان قوانین را می کشد گاهی دیگر تمام حرفهایت ..... تمام غر زدن هایت تمام می شود گاهی دلت پر است و خالی نمی شود..... گاهی کوچکترین بارقه امید هم..... سرد می شود گاهی هراس.......
-
در دل های همینجوری
یکشنبه 3 مرداد 1395 09:58
همه چیز روند کسالت باری گرفته است و درست در همین بازه های بی حالی تعطیلی های یکهویی عذابم می دهد چون هیچ انگیزه ای برای گذرانشان ندارم دوست داشتم این چهار روز تعطیلی اخر هفته را گردشی مسافرتی بگذرانم اما فکر کنم تمام این روزها را در خانه باشم عاقبت عطش سیری ناپذیری برای حرف زدن دارم ولی وقتی کسی کنارمه که گوش بده...
-
تنهایی
یکشنبه 27 تیر 1395 16:42
این روزها هیچی چیزی شادم نمی کنه هیچی ارومم هم نمیکنه یکسره ناآرامم یک برکه جدا شده غرق تلاطم های مواج اقیانوس و تشنه آرامش و سکون این روزها همه را به چشم گرگی بی رحم می نگرم که فقط دریدن و تکه کردن می دانند این روزها خشم و گریه سکوت و وحشت تنهایی عذابم می دهد اما مرا از آن گریزی نیست همه جا دیواره ای از آتش می بینم و...
-
تعبیرهای عجیب و تفسیر های عجیب تر درون
سهشنبه 22 تیر 1395 22:48
بی تابی سخت است اینکه چشم انتظار این باشی که شاید یک نفر را بیابی تا کمی صحبت کنی اینکه همیشه هم هیچ کس نباشد و با کجی یک لبخند روزها را به شب بچسبانی و این وسط تنها امیدت درمانگری باشد که همه این نگفته های وکیوم شده را برایش بگویی جالب ترش این است که همین الان هم با هجوم حس های منتظرانه باز هم ندانی که اصلا چه می...
-
تعریف و تمجید های استرس زا
دوشنبه 21 تیر 1395 16:29
-
دغدغه جدید
سهشنبه 8 تیر 1395 11:30
امتحان جامع در دو بخش کتبی و شفاهی که تموم شد نمره ها هم اعلام شدند حالا رسما وارد مرحله پژوهشی دوره شده ام... دغدغه این روزهای من چی می خواد باشه خب؟ استاد راهنما، موضوع پایان نامه ، جامعه آماری و روش پژوهش ... اینها بیشترین مشغولیت ذهنی من رو این روزها تشکیل میدن اینکه تا کی لیست اساتید اعلام بشه و آیا من بتونم با...
-
حکایت من و مردهای اطرافم....
دوشنبه 31 خرداد 1395 19:37
نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده که با همه سلولهای وجودتون دلتون بخواد جیغ بزنید گریه کنید به هر در و پیکری بزنید بلکه کمی آروم بشید؟ حال الان من دقیقا همینجوریه !! وقتی درمانگرم کلمات را کنار هم میچیند و جملاتی شوک بر انگیز و با معانی باور نکردنی را برایم ترسیم می کند چه انتظاری از خودم خواهم داشت اصلا چرا باید...
-
رویارویی با آینده در حال تحقق اکنون...
شنبه 29 خرداد 1395 12:15
حجم اتفاقات این هفته از توان ذهنی من برای تحلیلش بالاتر بود خیییلی بالاتر .... حالا واقعا گاهی منظور از این اتفاقات لزوما بد و ناراحت کننده نیست بلکه اتفاقات این هفته همشونم خوب بوده ولی موضوع این بوده که خب من هاج و واج این همه تغییرم ... تغییراتی که روی دور تند افتاده و من بهش نمی رسم تازه خیلی هاش هم دورشون اونقدر...
-
تله ای به نام ذهن خوانی
دوشنبه 24 خرداد 1395 20:37
دوست دارم بنویسم انقدر که همه ذهنم خالی شود تا وقتی که خشم و استرس و لرز و وحشتم فروکش کند یک بهم ریختگی شدید بعد یک جلسه سنگین میشه این عواقبش دیگه.... جمله هایی که گفته به من تو این جلسه: تو اول میزنی همه چی رو خراب می کنی یکهویی بعد به غلط کردن می افتی و می خوای رابطه رو درست کنی....نگاه کن همیشه همین کار و میکنی...
-
یک روایت از من ....
پنجشنبه 20 خرداد 1395 21:22
خب ساعت ۴و نیم بادرمانگرم جلسه داشتم ....از اینا صحبت کردم: این که اون نیروی جای گزین چی گفته اینکه مدیر گروه به اون دختره نیروی طرحی چی گفته "م جرد و تحصیل کرده نمی خوایم" اینکه اها دیروز برای لب تاب گفتم و یک دفعه وسط حرفهام فهمیدم چطور بگم بعد دوسال که نظرش رو جلب کنم میگه اولا من موندم چرا از اون خانم...
-
غرق در نا امنی ها
پنجشنبه 20 خرداد 1395 09:22
به هیچ کس اعتماد ندارم نمی دونم چرا.... جدیدا هر کسی هر حرفی می زنه به این فکر می کنم که چی رو داره پنهان می کنه یا اینکه چرا نمی خواد بهم همه چی رو بگه ؟ خب این عذاب اور ترین چیزیه که میشه یک نفر تجربه کنه به نظرم چون حس عدم امنیت شدیدا آدم رو بهم می ریزه .....همش حس میکنم همه می خوان بهم آسیب بزنن .همش درحال چیدن...
-
حواشی امتحان جامع
یکشنبه 16 خرداد 1395 21:48
واقعا سنگین بود و نفس گیر اخر به چه عقلی این اساتید محترم این همه مبحث را در دو روز و پشت سر هم برگزار میکنند گیریم که خود قربانی این نوع امتحان بوده باشند در گذشته ای نه چندان دور ... چرا باید ادامه دهندگان راه پیشینیانشان باشند ؟؟ نمی شود این امتحان را د رچهار روز برگزار کرد یا حتی با یک فاصله ای وسطش برای نفس کشیدن...
-
درد دل های درونم با درمانگرم در طول هفته
پنجشنبه 6 خرداد 1395 08:27
فقط یک ریز جواب میدهم و به قول مامان از حواب دادن نمی مانم و اینکه به شدت دلخور می شوم از اینکه نمی توانم مطمئن باشم کسی در مواقع لزوم به کمکم می آید امروز نامزدی پسرخالمه دیشب از مامان می خوام موهام رو رنگ کنه که خب نمی کنه و من خودم به جان موهایم می افتم تا شاید در مهمانی امروز خیلی بد به نظر نرسم و مامان است که بهم...
-
آشفتگی های من
چهارشنبه 5 خرداد 1395 13:27
خیلی آشفته ام ........... استرس بی قراری های مکرر ......گیجی ..............بی حالی و خواب آلودگی را به سرماخوردگی و چرک کردن سینوس و ریه باهم که جمع کنی یعنی اوضاع ناجور روان و جسم باهم ...............دیگر مگر چه می ماند برایم به جز تنفس که تازه اونم با این اوضاع زورکی است امتحان جامع این وسط چیزی بیش از زیادی ست.......
-
جلساتی با لذت فوق العاده
سهشنبه 4 خرداد 1395 10:40
جلسات روانکاوی ام پر است از رمز و راز... و شوق من برای کشف هر چیز... نمی گویم خوش می گذرد یا حتی آسان ....نه سختیها و چالش های خودش را دارد آن هم زیاد... ولی دوست داشتنی شده است خیلی همچون یک عصرانه خوشمزه و دلچسب... نکات قابل توجه جلسات اخیر.... تمرکز من است بر روی مدل های ارتباطیم با اطرافیانم و گیجی های من این وسط...
-
جلساتی پر از حرفهایی ناتمام
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 21:46
این روزها انقدر حرف دارم که که زمان که هیچ احساسم هم تخلیه نمی شود درمانگرم هم صبورانه گوش می دهد اما منی که هزار حرف نگفته و ناشناس در درونم بالا پایین می پرد آرام نمی گیرم مشکل اصلی هم این است که نمی دانم که چه چیز اینقدر آزار دهنده است و البته اتفاقات روزمره ای که تمامی ندارند و من مستاصل شده ام در حل کوچکترین...