روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

درد دل های درونم با درمانگرم در طول هفته

فقط یک ریز جواب میدهم و به قول مامان از حواب دادن نمی مانم و اینکه به شدت دلخور می شوم از اینکه نمی توانم مطمئن باشم کسی در مواقع لزوم به کمکم می آید

امروز نامزدی پسرخالمه دیشب از مامان می خوام موهام رو رنگ کنه که خب نمی کنه و من خودم به جان موهایم می افتم تا شاید در مهمانی امروز خیلی بد به نظر نرسم و مامان است که بهم لقب لجباز و یک دنده میدهد

چند وقتی است فضای ارتباطات خانه تغییر کرده است و من هاج و واج می نگرم که دلیل بیابم این تحولات را..... اما نمی فهمم و گیج می زنم گاهی خوشحال می شوم و گاهی عصبانی و گاهی بی تفاوت از این تغییرات رفتاری

و درست همین الان که شروع کردم به نوشتن.....  ذهنم دریافت ارتباطات به ظاهر پیچیده را

بگذار بگویم برایت که چه شده است

شاید خنده دار ترین و عجیب ترین تحلیل باشد اما خب فعلا همین به ذهنم میرسد

تغییرات چیست؟؟ اینکه مامان یک هویی درخواست فوری تغییر لوازم منزل می کند انهم با تعیین بازه یک ساله

و یا سجاد میره کفش می خره خداتومن

می دانی فقط کافیست مثل الان درخواستهای مامان جدی باشد و پیگیر و کوتاه نیاید برای یک دو روز ... بابا عمرا طاقت بیاورد و نخواهد عملی کند ... دقیقا مثل الان که بابا به تکاپو افتاده که فرش بخرد حتما طی یکی دو روز آینده

حالا تحلیلی که الان به ذهنم امد اینه

این تغییرات و درخواستها درست از وقتی شروع شد که بابا گفت سارا شاید نیاز به کمک مالی داشته باشه برای ادامه پرداخت شهریه دانشگاهش امسال

می دونی چرا اینو می گم ؟ چون مامان یکسره راه می ره می گه یا خونه رو عوض میکنی یا وسایلی رو که میگم میخری به منم ربطی نداره که چه مشکلی داری

هر بار یک درخواستی داشتم تاحالا هی گفتی ندارم نمی شه .... الانم موضوع اینه که تا بگم می گی سارا پول می خواد !!! سارا می خواد درس بخونه به خودش مربوطه و هزینشم با خودشه به من چه رفاهم رو قربانی بقیه کنم مگه چقدر عمر می کنم

می دونی چیه اقای درمانگر

کاش عمق فهم منو از این کلمات و اینکه چطور بهمم می ریزه و چطور می شه احساس تنهایی می کنم بفهمی

تازه این کمک کذایی حرف بوده در حد همون حرف اینجوری واکنش داشته چون در عمل اون کمک اینجوری بوده که من وام بگیرم 10 تومان بزارم به حساب یک بانکی که بابا توش حساب داره و کار می کنه بعد با اعتبار اون حساب و این پول بعد شش ماه وام بگیرم برای دانشگاه و بعدم قسط های یک تومنیش رو بدم یعنی عملا من دوبار وام بگیرم که خرجم رو بدم یکبار 10 تومان با قسط 500 تومانی تا سه سال یکبار دیگه هم ده تومان حداکثر با قسط یک تومنی

اینه تازه نوع کمکه نه هیچ پول دیگه ای که بخوان بهم بدن فقط مساعدت اعتباری می خوان بکنن اینقدر ناخوداگاه آشفته می شن همه

ببین مشکل من این نیست که چرا این همه تغییرات خوب می خواهد رخ بدهد اتفاقا اگر یادت باشد گفتم خوشحالم برای این تغییرات ولی چیزی که آزارم می دهد این است که این تغییرات را برای این می خواهند اجرایی کنند که کمکی به من نشود حتی در حد همون اعتبار بانکی و نه بیشتر

تمام وجودم گریه و خشم تنهایی است اینکه خدایا من هیچ کس را جز خدایم ندارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد