روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

حکایت من و مردهای اطرافم....

نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده که با همه سلولهای وجودتون دلتون بخواد جیغ بزنید گریه کنید به هر در و پیکری بزنید بلکه کمی آروم بشید؟

حال الان من دقیقا همینجوریه !!  وقتی درمانگرم کلمات را کنار هم میچیند و جملاتی شوک بر انگیز و با معانی باور نکردنی را برایم ترسیم می کند چه انتظاری از خودم خواهم داشت  

اصلا چرا باید درخواست جابه جایی من تا این اندازه برای اون گنگ باشه؟ چرا انتظار پیشرفت کردن من برای خودم اینقدر برای اون بی معنیه که هربار ازم بخواد که براش توضیح بدم که دلیل اصلیم برای جابه جا شدن چیه ؟ و بارها تاکید می کنه که من نمی فهمم دلیلت چیه؟ اقا اصلا خسته شدم از این محیط دوست دارم محیط جدیدی رو تجربه کنم دوست دارم کارم رو به پیشرفت باشه نه اینکه بعد ۳۰ سال با همون پستی که استخدام شدم بازنشست شده باشم! اینا خیلی عجیبه؟! بعدم خب من اینجا قدرت اجرایی خاصی ندارم همش باید حرف گوش کنم این عذابم می ده موقعیت دستور دادن ندارم یعنی یک مکانی که همونجور که من به هر حال مجری دستورات بالایی هستم که کلا لازمه شغل کارمندیه باید بتونمم قدرت دستور دهی داشته باشم که اون قسمت اولیه برام قابل تحمل تر باشه و همچین موقعیتی فقط در صورتی خواهد بود که موقعیت اجرایی بالایی داشته باشم یعنی در پستی باشم که به طور خاص حق امضا داشته باشم!! خب اینام با درجازدن تو همین پست فعلی قابلیت دسترسی نداره که هیچ بلکه تمسخر انگیزم هست مگه اینکه من بتونم پله یله موقعیتم رو هر چندسال یکبار تغییر بدم تا به اونجا برسم!! دیگه واضح تر از این نمی تونم بگم حل شدمشکل عدم درکتون آقای درمانگررررر؟؟؟!!!!

این وسط باید بگم بیتاجون از تو هم ممنون که همراهیم میکنی در غر زدن های بعد از جلساتم چون وظیفه ات نه تنها سنگینه بلکه حساسم هست وقتی تصورات و تفکرات خودت رو بهم میگی باعث میشی خیلی چیزها در ذهنم شفاف بشه و جوابهای روشن تری داشته باشه

اما موضوع بعدی که اصلی ترین دلیل جیغ و داد درونی منه خب وقتی قضیه بیان درخواست جابه جایی ام به دکتر sh رو بهش گفتم برگشته می گه زمان و مکان خلوت رفتی تو اتاقش درم که بستی بهشم گفتی بشینه بعدم بهش گفتی که مجردی ...چرا باید فکر کنی که باید به درخواستت جاب منفی بده؟؟!!! چرا واقعا باید ردت کنه؟

الان اینا یعنی چی ؟ چرا همچین چیزی میگه ؟ چرا کل کارم رو زیر سوال می بره از بنیاد؟ 

یا وقتی بهش گفتم که نماینده کارشناسان شدم اولش گفت خب چه حسی داشتی گفتم خب برام اصلا قابل باور نبود که بتونم با توجه به اینکه رقیب اصلیم اقای A بود من در رای بیارم چون حریف سختی بود ولی کلی ذوق کردم خیلی .... برگشته می گه پس شاخ قول رو بالاخره شکستی؟!! با کلی ذوق و شوق گفتم آره اصلا فکرشم نمی کردم بشه...

برگشته میگه خب برام جالبه نوع رفتار تو وقتی فرد روبه رویی ات یک مرد است کاملا متفاوته!!

خب الان فکر می کنم که تنها تفاوتش شاید این باشه که وقتی فرد روبه روی من مرده درشروع یک رقابت انگیزه بیشتری دارم و کلا دلم می خواد اونو شکست بدم و زمین بزنم خخخخخخخخخخ خب این خیلی مخفیانه است ها نرین لو بدین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد