روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

تعریف و تایید نهفته در حرفهای یک مدیر

مسلما با توجه به شرایطم  به عنوان یک نیروی متخصص و البته روحیه شخصی خودم  که از ایستا بودن بیزارم و همیشه و در هر موقعیتی سعی در ارتقا کاری دارم چند وقتی است پیگیر جابه جایی شغلی هستم اما خب از آنجایی که راضی کردن مبدا و مقصد مهم است و منم باید رضایت دوگروهم رو داشته باشم کارم بسی سخت تر از دیگران و د رحالت عادی است.

امروز به هر شکلی بود اخر وقت اداری دل را به دریا زدم و به دکتر sh دوباره گفتم قبلا چندماه قبل طرح موضوع کرده بودم ولی خب جواب قطعی نگرفته بودم و فقط دکتر قول مساعدت داده بودن خلاصه رفتم پیش دکتر و گفتم اقای دکتر شما چندماه پیش قولی داده بودین و با توجه به اینکه خب حوزه فعالیت من آموزشیه و عموما دستگاهها مایلند قبل از شروع سال تحصیلی خصوصا در بعد آموزشی فعالیتهاشون مشخص باشه خب من تصور می کنم تا قبل مهرماه اگر برای جابه جایی اقدام کرده باشم و جام مشخص بشه که خب از نظر اداری این کار شده وگرنه عملا دیگه کارم خیلی سخت می شه

دکتر اول گفت که خب مافوق شما من نیستم که به من میگین و شما مرجع فعالیتها و پاسخگویی تون اصلا من نیستم که حالا من بخوام کاری برای شما بکنم  و من گفتم اقای دکتر این چه حرفیه شما مسئول مستقیم بنده هستین و مسلما من هر کاری بخوام بکنم اول از همه باید به شما بگم و در عین حال تایید و امضای شما رو داشته باشم

دکتر در ادامه گفتن خب اصلا مگه من شما رو سر کار اوردم که حالا بهتون الان اجازه خروج بدم  مگه وقتی که اومدین از من و گروه پرسیدن که نیرو می خواین که حالا از من می خواین که بهتون بگم حالا برین ولی در عین حال با توجه به صحبت قبلیمون کاملا وضعیتتون برام قابل درکه و حالا اینطور که شما می گین خب تنها کاری که من م یتونم بکنم براتون هرچند به نظرم هنوز هم موضوعیت نداره اینه که شما درخواستتون رو کتبی بنویسین من یک متن مناسبی پاراف بزنم براتون

گفتم ممنون اقای دکتر ولی واقعا می خوام با رضایت شما و بدون ایجاد تنش خاصی برای گروه باشه چون به نظرم رسید که رفتن همکارمسئول دفترمون و جابه جایی ایشون به هر حال تنش ایجاد شد و در عین حال من در صورت جابه جایی هم اماده هر جور همکاری در جهت اموزش نیروی جدید تا هر زمان که شما صلاح بدونید هستم و مطمئن باشین که همه جوره همکاری های لازم رو خواهم کرد

دکتر یک نگاهی به من کرد و گفت خانم فلانی متوجه معنای صحبتتون می شین دیگه هیچ وقت این حرف رو نزنید گفتم کدوم حرف چطور؟ گفت ببین شما دارین میگین من رضایت بدم که برین! معنای این جمله می دونید یعنی چی ؟ من اگه قرار باشه رضایت بدم برید یعنی اینکه شما نیروی خوبی نبودین و ازتون رضایت ندارم و نسبت به کارتون اعتراض دارم در حالی که اینجوری نیست و شما یک نیروی متخصصین حواستون باشه

بعدم اگه قرار به ایجاد تنش باشه رفتن شماست که باعث تنش میشه نه رفتن همکار قبلی چون این شمایین که تسلط کامل روی گروه و فعالیتهاش داشته و دارین نه ایشون!!!

من داشتم همینجوری هاج و واج به تعریف و تمجید نهفته حرفهای اون گوش میکردم که برگشت وگفت:

الان یعنی خودت قبول نداری که تسلط شما روی کارهای گروه توی این چند سال بیشتر از خانم فلانی مسئول دفتر قبلیمون بوده و در واقع گروه بر پایه شما می گرده و اگر قرار بر ایجاد اختلال هم باشه رفتن شماست که گروه رو با مشکل مواجه می کنه؟ جواب بدین لطفا؟!! اینقدر متوجه هستم که اگه شما نبودین همکار قبلیمون از عهده کارها بر نمی اومدن!!!

چی بگم دیگه گفتم بله خب راست میگین

ایشونم اخرش گفتن علی ایحال با توجه به شرایطتتون برای من کاملا قابل درکه تقاضای جابه جایی تون و شما درخواستتون رو بنویسین منم سعی می کنم با یک متن مناسبی که کمکتون کنه و در خور باشه باهاتون همکاری کنم فقط یک مورد به جای شما کسی میاد یا اینکه گروه بدون کارشناس می مونه؟

گفتم خب البته بسته به نوع موافقت شما داره می تونید درخواست کنید براتون کارشناس جایگزین بفرستن و یا اینکه مسئول دفتر جدیدمون اقای y رو که خیلی هم توانمند هستن به عنوان کارشناس معرفی کنید

گفت خانم فلانی خب ایشون نیروی طرحی هستن می دونید که نمی شه که ایشون رو بخوام روش حساب باز کنم  

سری تکون دادم و گفتم حالا تا دوسال دیگه خدا بزرگه و شاید خدارو چه دیدین من برگشتم سرجام تا اون موقع

خلاصه که اخرش فرمودند که حالا فعلا کار شما راه بیافته بقیش خدا بزرگه

ومن خوشحال و خندان و با حسی سرشار از قدردانی از دفترشون اومدم بیرون

 

پ ن ۱:

دکتر خیلی اخلاقیات خاصی داره و بارها بهم متلک گفته که بیکاری و.... ولی این حرفهای امروزش بهم نشون داد که خب حواسش هست و فرق و توانمندی افراد از چشمش دور نمونده و حالا باقی رفتاراش صرفا دیگه ذاتیه

پ ن۲:

البته هنوز هم قضیه اون عوض کردن قفل و گرفتن کلید برام مجهوله ها

پ ن ۳:

این پست فعلا تنها پست مشترک هر دو وبلاگم است! همینجوری دلم خواست مشترک باشه

نظرات 2 + ارسال نظر
نییییلوفر سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 22:59 http://maloosak.69.mu

روزتون پر از رنگهاى قشنگ، پر از خبرهاى خوب، سرشار از انرژى مثبت و یه عالمه لبخند خیلی افتخار میدید پیش من هم بیاین
9651

عابر سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 22:23

چه رییس خوبی.... قدرش رو بدونید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد