ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این روزها هیچی چیزی شادم نمی کنه هیچی ارومم هم نمیکنه یکسره ناآرامم یک برکه جدا شده غرق تلاطم های مواج اقیانوس و تشنه آرامش و سکون
این روزها همه را به چشم گرگی بی رحم می نگرم که فقط دریدن و تکه کردن می دانند
این روزها خشم و گریه سکوت و وحشت تنهایی عذابم می دهد اما مرا از آن گریزی نیست
همه جا دیواره ای از آتش می بینم و بازی خطرناک مرگ و دوباره زنده شدن
وسوسه آغوشی که محبت باشد و آرامش
و در قطعه ای از تلاطم وجودم به دنبال دستی نشانه ای
کاش جنسیت انتخابی بود
نمی دانم هیچ فقط میدانم که حداقل مرد خوبی برای زنها بودم ....
شاید اینگونه آرامش داشتم وقتی انتخابی بود...
همه نامحرمند فراتر از جنسیتشان
همه فراریند
و همه متوقع که بهترین باشی برای دردهایشان
اما خودت باید مرحم وجودت باشی
سخت است شبانه روز را بهم بدوزی در حالیکه حتی کلمه ای حرف نزده باشی و فقط صبورانه شنیده باشی
تنها بودن سخت است و احساسش سخت تر
خدایا تو چطور تنهایی؟
چرا داغ نمی کنی و زمین و زمان را بهم نمی دوزی؟
همینجا هم در این دنیای مجازی تنهام
تنهایی سهم آدمی است
اندوهگین مباش
تاریخ سراسر
مملو از تنهایان است
که رفته اند
و ما نیز