روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

مرور روزهایی که گذشت...

خیلی وقته که ننوشتم و البته اتفاقاتی که حتی حس و حال نوشتنم نبود

مرداد ماه پر از استرس بود برام در حدی که پس از برگزاری آزمون مصاحبه دکتری تخصصی و فرایندهای پر از استرس و ادامه دار بعدیش که به دلیل داشتن مسئولیت کارشناس اسناد به وجود آمد  چهار روز کامل به مرخصی رفتم چون دیگه هیچ جونی برای حتی اومدن نشستن پشت میز اداره رو هم نداشتم  و البته باز هم بماند که به دلیل خرده بنایی های خونه که توی این روزها ادامه داشت خیلی هم آرامش برقرار نبود و هم جلسه کارگروه اخلاق که باید می رفتم ساختمان مرکزی در نتیجه خیلی هم  بازدور از اداره نبودم!

اما مریم و زهرا واقعا در یک حرکت یهویی و عجیب چهارشنبه رو مرخصی گرفتن و منم به زور بلند کردن و یک روز شاد و ساده و صمیمی رو برام رقم زدن که واقعا از صمیم قلب ازشون ممنونم

آخرین روزهای مرداد ماه هم یعنی دقیقا از 29 مرداد ماه هم به مدت 13 روز یعنی تا 10شهریور مرخصی بودم و به اتفاق خانواده سمنان (سمنان،مهدیشهر،شهرمیرزاد) و جنگل های شمال ( سرخ رود، لاویچ،جواهر ده،گرگان) و تهران (مرقد امام و رودهن) قم و جمکران رو دور زدیم هوا به شدت گرم و مرطوب بود ولی دور بودن از محیط کار به همه چیز می ارزید!!!  و جدای از شوخی آرامش عمیقی رو بهم این سفر داد.

از نکات دیگه ای که دوست دارم بگم اینکه از جمله کارهای دیگه ای که کردم این بود که بعد از چندماه انتظار و مشکلات بالاخره در همین سفر و البته با پیگیری های زیاد و تلفن های زیادتر تونستم وقت دفاع پروپزال رو برای همون تایم که در سفر بودم یعنی چهارشنبه 8 شهریور ماه بگیرم و به همین خاطر بخشی از سفر نامه را به دانشگاه کشوندم و یک روز کامل درگیر دفاع پروپزال و باقی کارهای اجرایی اش شدم که خداروشکر تا حدی کار استارت خورد حالا بقیش دیگه که تایید کمیته پژوهش دانشگاه و... باشه دیگه فعلا انتظاره....

اتفاقات پر تنش دیگه ای رو هم تجربه کردم که خب برای من مدیریت اوضاع رو سنگین میکرد  از جمله  همزمان یکی از همکاران را بدون هیچ اخطاری قصد اخراجش را داشتند که البته هنوز به طور کامل اوضواع آروم نشده ولی خب تنش شدیدی رو برام داشت به دلیل صمیمت بین من و اون

مورد بعدی حال بد دوستی که از یک رابطه اشتباه بیرون اومده بود اگرچه خودش کات کرده بود اما خب وضعیت روحی وخیمی داشت و با افکار خودکشی اش بیشترین تنش رو تجربه کردم

شاید با اینکه می دونستم این تهدید ها و این کارها به قول معروف نمایشیه و برای جلب توجه ولی خب ترس از اینکه اگر چنین کاری بکنه ... و نگاههای پر از التماس خانواده اش به من که حواست به این باشه و امیدوارانه منو یک فرشته نجات می دیدند سطح استرس و نگرانی منو بالاتر می برد و اینکه تصمیم بگیری در هر موقعیتی که کار درست چیه رو سخت تر...

مشاورباشضی بنده هم که توی این اوضاع کلا منو گذاشته بود به امید خودم و خب منم عاصی که چرا وقتی بهت نیاز دارم نیستی دقیقا؟

ظاهرا که همه منو یک آدم فوق العاده و غیر زمینی می بینن که باید خودم همه چی رو حل کنم باور کنید نیستم ها منم کم میارم

فکرکردین سر اون مصاحبه دکتری تخصصی چرا یهو بعد تموم شدن کارا رفتم مرخصی؟ حل کردن مشکلات 1000 و خورده ای پرونده که درست ثبت نشده بود در دوروز واقعا فاجعه بود وقتی حتی اساتید هم حاضر نبودند کمک کنند و همه می ترسیدند و دانشکده فقط می گفت شما مسئول صحت تحویل اسناد به وزارت هستین!!!  و جالب تر اینکه همچین سمتی رو قبلش بهم نگفته بودند بعد که مشکلات رو شد حکم رو آوردن نشون دادن که بیا این حکم ..... ببین تو مسئولی نه بقیه!!!!!!!!!!!!!!!! 

این روزها مشکلات دیگه ای هم هست که فکرم رو درگیر میکنه اونم درگیریهای فلسفی!!

مثلا دارم به این فکر می کنم چطوری می شه ادم بین کارش و زندگیش... با همه وجودش کارش رو بخواد و یقین داشته باشه که مرد زندگیش یک روزی می ره؟ و این کاره هست که براش می مونه و می تونه نجاتش بده توی زندگی 

البته این موردی که منو به این فکر انداخته موقعیتش استثناهایی داره که جای بحث نیست ولی واقعا  زندگی و ازدواج چیه ؟

چه جور پیمانیه که از قرار دادهای کاری سست تره و ادم ها رو به این تصمیم می رسونه؟ مگه ازدواج قبل از اینکه پایه و اساس قراردادی اجتماعی داشته باشه بر پایه عاطفه و  محبت و علاقه شکل نمی گیره؟ چطوری میشه که بنیان عواطف آدمها اونقدر سست و شکننده میشه؟  

و وقتی به همچین چیزهایی فکر می کنم بیشتر از قبل می ترسم از عمیق تر شدن رابطه هایم باآدمها.. 

ادمهایی که کار را بر روابط عاطفیشون ترجیح می دن ... خب مسلما تو را هم با هر قدر سابقه و عمق در رابطه یک دفعه تنها می گذارند و میروند 

نمیدانم این روزها میگذرند و من به همین گذر دلخوشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد