روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

حس های نگفته و نباید های شده

بقیه آدمهای کره خاکی را نمی دانم اما خودم را آنطور که می شناسم همیشه تنهایی عمیق را در تک تک سلولهای ذهنم تجربه کرده ام

تنهایی و ترسی که ارتباط به من تزریق می کنه و نیاز شدیدی که به داشتن یک همراه همزبان و هم درک دارم

کسی که حالم را فقط درک کنه کسی که کمکم کنه که شرایط رو بگذرونم

احساس عدم کارایی و احساس ناتوانی شدید فلجم کرده به این فکر می کنم که ۳۵سال عمرم را چه اندوخته ام؟ دستاوردهای قابل اتکا من کجاست؟

اصلا به چی می تونم تکیه کنم ؟ کدوم داشته و سرمایه و اندوخته ام قابلیت تکیه کردن داره ؟

چرا باید همیشه شرایط برای من در پیچیده ترین حالتهای ممکن بروز کنه

یک تدریس کوچک که به عنوان اولین تلاش موفق من بعد سالهای متمادی تلاشهای بی ثمر و کوچه بن بستی که می تونست برام بهترین خاطره عمرم باشه و شروع پرورش شوق و اشتیاقم به به این کار ... اگرچه هنوزم اون ساعات و اون کار برام بهترین وخاص ترین ثاینه های عمرم هستن اما افسوس که تکرار نشدنی هستندیعنی با کشیده شدن پرونده انضباطی که بعد یک سال هنوز هم بسته که نشده هیچ باید تمام و کمال بلرزم که آیا واقعا پوشش کاملا رسمی و اداری من و در قالب چادر چه ایرادی داشته که اخطار شفاهی هم برای تنبیهش کافی نبوده و باید پرونده تشکیل می شده و راه تدریس من برای همیشه بسته بشه و در جلو اسم من در سامانه اخطار قرمز غیر قابل ثبت نمایش داده بشه؟

هنوز هم عمق دلخوری من از مردان جامعه ام شدیده هنوز هم درونم نبخشیده ام آن عده ای را که به جای نگاه امن  درست در آنجاهایی که یک زن نگاه امن را میخواهد حتی پوشش درستی هم دارد حس ناامنی شدید رابهش میدن  حس بد بودن و هرزه بودن خودش
و جاهایی که باید زنانگی های یک زن رو درک کنید برعکسش حس مردانه بودن جنگ قدرت را درونش فعال میکنید

با کددامین چشم مُصْ‍لح (اصلاح کننده)و غیر مُسلّحی  در ورای یک چادر پوشیده شده اجزای بدن یک زن را تحلیل نموده اید ؟ اصلا مگر شما شاگرد آن کلاس نبوده اید پس چرا به جای پرداختن به محتوای کلاس، و پاسخ گفتن به سوالات و چالش های درون کلاس ،تحلیلی سیاه و کثیف را ثبت نموده و آنقدر خود را محق دانسته اید که پرونده سازی هم ضمیمه اش نموده اید ؟ واقعا به فکر جوان یک مملکت و عاقبتش در راه طول و دراز شغلی اش نبوده ایدیا به عمد خود را از این دایره بیرون می دانید؟ 

نظرات 1 + ارسال نظر
عابر یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 23:16

درود بر شما

امیدوارم روزگار با شما همراهی کند
پایان نامه تمام شد؟
و احتمالا سخت درگیرید که از نوشتن وبلاگ باز مانده اید..
هر چه هست کام تان شیرین و دل تان گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد