روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

آخرین جلسه تدریس این دوره

خداروشکر اخرین جلسه تدریس این دوره ام هم فراتر از ذهنیت خودم خوب بود تازه کشف کردم چقدر خوب از عهده هدایت بحث ها بر میام خخخخ

اما جلسه این هفته یک چالش جسمی هم داشت به شدت سرماخورده بودم و با حالتی شبیه تب و لرز و سرفه شدید سه ساعت کلاس رو برگزار کردم ! یعنی در این حد صدام در نمی اومد به سختی حتی نفس می کشیدم اما کل کلاس رو فعالیت وا داشتم و بحث و اظهار نظر و خلاصه خرد جمعی رو برای اداره کلاس حسابی به کار انداختم!

برای همینم می گم کشف کردم چقدر در کنترل بحث ها توانمندم خودم نمی دونستم! 

چالش های دیگری هم داشت امروز که البته به تدریسم مرتبط نبود ولی در تضعیف روحیه ام می توانست تاثیر بگذارد اما از آنجایی که عنوان دوره ام خودکارامدی بود در واقع خودم به خودم یادآوری میکردم که من توانمندم و اینها چیزی نیست  تو هر جا که باشی از عهده فعالیت ها بر می آی پس فعلا تلاشت رو بکن بقیش رو به خدا بسپار و نگران نباش

و اینگونه شد این موضوعات هم تاثیری بر روند اجرای کلاسم نذاشت

همه چی عالی بود عالی تجربه دوست داشتنی بود با همه سختی ها استرس هایی که داشت

آتش خشم

احساس بدی دارم از هر چه مرد و مذکر است متنفر شده ام از آدمهایی که فقط چشم هایشان یک جسم می بیند و غیر از آن هیچ را بر نمی تابد  

پر ازخشمم و پر از فریاد .........  پر از نگرانی  و ترس 

خدایا به دادم برس می شود کمی فقط کمی آرامم کنی خدا؟

دومین تلاش تدریس

سال گذشته اولین استارت تقاضای تدریس در آموزش کارکنان را با ارائه درخواستم به صورت ایمیلی برای مسئول آموزش کارکنان دانشگاه زده بودم و بعد از اینکه تابستان امسال هم تقاضای تدریسم در دانشگاههای مختلف غیر انتفاعی و پیام نور و آزاد به نتیجه ای نرسید تنها راه باقی مانده من همین بخش آموزش کارکنان بود در نتیجه پیگیری هایم را الارقم استرسها و ترس هایم برای تجربه تدریس آن هم در چنین فضایی برای اولین بار بیشتر کردم تا به نتیجه رسید و قرار شد ۲۰ و ۲۷ آبان ماه ۹۵ تدریس دوره آموزش مهارتهای خودکارامدی را به عهده بگیرم ...

در حالیکه هنوز هم درگیر استرس تهیه محتوا و تصمیم در مورد چگونگی شروع یک تدریس بودم ...دوره سنجش و ارزشیابی در علوم پزشکی را که به عهده یکی از همکاران بود بدون هیچ اطلاع قبلی و فقط دو روز مانده به زمان برگزاری به دلیل سرماخوردگی ناجور مدرس دوره ، به من واگذار شد! و من هاج و واج اینکه در یک روز چطور محتوا را آماده کنم و چطور به ارائه و بحث جانبی یک کلاس توجه کنم در موقعیت قرار گرفتم و تنها بر پایه تسلطم بر محتوا اداره کلاس را برعهده گرفتم... اگرچه همه چیز از نظر من بازهم عالی بود ولی به دلیل عدم تجربه قبلی و مواردی از این دست با نیم ساعت اضافه وقت روبه رو شدم! نکته ای که اگرچه به مزاق همکاران خیلی خوش آمد و از اینکه در پایان تایم اداری می توانستند بروند خوشحال بودند اما رئیس آموزش کارکنان دانشگاه و دانشکده به شدت بهم تذکر دادند که البته به دلیل فوریت پذیرش دوره ای که از قبل با من نبوده قابل اغماض بود

اما این بار هیچ بهانه ای نداشتم و باید با همه تلاشم نواقص مهارتهای تدریس قبل را اصلاح می کردم وقت اضافه نمی اوردم بلکه به قولی باید وقت هم کم می آوردم ! تدریسم باید خشک نمی بود و جذابیتی برای نگهداشتن همکاران آن هم ۴۰ دقیقه بعد از پایان تایم اداری می داشت.... و از همه سخت تر ماجرا این بود که تدریس این هفته ام برای مدیران بالادستی سازمان بود یعنی لیست کلاسم را که نگاه کردم کلی استرس گرفتم چندنفر ازروسای حراست دانشگاه، چندین نفر از حوزه مدیریت منابع انسانی دانشگاه، حوزه ارزشیابی کارکنان، طبقه بندی مشاغل و .... 

خب اگرچه بودن با این بزرگواران افتخاری بود اما به هر حال برای من تازه کار و به عنوان دومین تجربه حضور به عنوان مدرس یک دوره کار سختی بود به نحوی که کلیه همکارانی را که سابقه تدریس داشتند و یا به هر دلیلی می توانستند کمکی بهم بکنند را در محیط کار در این هفته به کار گرفتم و از همه خواستم که بهم پیشنهاد بدن چطور باید کلاس را اداره کنم دو نفر از همکارانی که در دوره قبلی حضور داشتند خواستم که با نقد تدریسم بهم موارد ضعفم را اعلام کنند و راهکار هم بدهند که چطور باید آنها را برطرف کنم به چندتا از همکاران سپردم که به دلیل ماهیت موضوع که مهارت خودکارآمدی بود کلیپ های انگیزشی یا مرتبط با این مورد را برایم ارسال کنند! و حتی چند کلیپ قابل پخشی که در صورتی که تایم اضافی آوردم بتوانم پخش کنم پیشنهاد بدهند، در انتها هم از آقای ابراهیمی همکار روانشناسمون در گروه درست در روز پنج شنبه چند ساعت قبل تدریس خواستم که با دیدن محتوای اسلایدها نکاتی را که می شود برای جذابیت آنها به کار برد را برایم بگوید که خدایی سنگ تمام گذاشت و ۲ ساعت تمام برایم راهکارهای عملی کلاس داری را اجرا کرد!! فهیمه همکارو همکلاسی قدیمی ام پیشنهاد داد که به دلیل محتوای روانشناسی دوره از کلیپ های روانشناسان مشهور در زمینه هر موضوع پخش کنم تا هم درواقع بحث به صورت تخصصی تر از دید یک روانشناس مطرح شده باشد و هم به جذابیت کلاس افزوده شود، روانکاوم پیشنهاد کرد که با سرچ انواع Case report ها را از زبان دیگران نقل کنم، سیما همکار دیگرم پیشنهاد کرد مثالهای هر موضوع را از اینترنت سرچ کن و برای هر موضوع دنیایی مثال اماده داشته باش

اینقدر همه همکارانی را که اصلا حتی در کلاسم حضور نداشتند به کار و فعالیت واداشته بودم که دوستی گفت یک تدریس داری کشتی مارو همه رو به کار گرفتی

خلاصه که با بکار گیری همه این ترفندها و درخواست انجام کار عملی در سرکلاس و اصرار بر انجام آن و تحویل برگه های کار عملی بدون نوشتن اسامی (به دلیل بحث خودشناسی بودن کارها) کلاس از نظر خودم عالی برگزار شد و تازه وقت هم کم اوردم که باقی بحث به پنج شنبه آینده موکول شد.

باور کنید با حداکثر توان فعلیم عمل کردم و بیشتر از این نمی توانستم به هر حال تدریس تجربه و مهارت هم می خواهد فرای دانش ، که با تمرین به دست می آید و فوریتی قابل دریافت نیست!

پ ن:

مسئول اموزش کارکنان در انتهای کلاس بهم گفت نسبت به دوره قبل خیلی خوب بود ولی بازم مثلا همکار حراستی کنارم گفت کلاس خشک و بیروح بوده است! گفتم کلیپ داشتم سخنرانی گذاشتم کار عملی هم بوده مشارکت کلاسی در بحث و اظهار نظر هم که بوده دیگه چطوری خشک بوده ؟ چکار کنم؟ گفت ببین خودت نمی تونی صمیمی صحبت کنی که اینو نمی دونم چطوری میشه درست کرد اما برای اینکه این ادمهای پست و سمت دار بهت نگن کلاس خشک بوده باید خودشون درگیر کلاس بشن! گفتم خب بارها ازشون خواستم اظهارنظرکنن ساکت بودن چکار کنم دیگه؟ گفت ببین دفعه بعد لیست رو برمیداری دونه به دونه افراد رو اسم می بری و می خوای در مورد هر موضوعی حرف بزنند حالا شاید حرف نزنند ولی بازم سعی می کنی سرکلاس بارها با اسم بردن ازشون بخوای حرف بزنن و اظهار نظر کنند. ضمنا از همه می خوای که بیان در ردیف های جلویی کلاس بشینن چون وقتی می رن عقب دیگه خودشون رو درگیر کلاس نمی کنن 

پ ن ۲:  

تعداد شرکت کنندگان دوره مذکور ۲۳ نفر بود

موضوع پایان نامه

انتخاب موضوع پایان نامه واقعا سخته چون از یک طرف باید عمرت رو بزاری پس باید علاقمندباشی برای رسیدن به پاسخ سوالات و فرضیه های پژوهشت

و هم خب اگر کاربردی بودن نتایج هم مدنظرت باشه همگام با علم روزبودن و تکراری نبودن و.... دیگه کار سخت تر هم میشه

حالا این سختی ها به کنار روال های اداری و دستورالعمل های دانشکده ای واقعا غیر قابل تحمله

دانشکده الان اعلام کرده دوتا موضوع باید با پروپزال آماده شده بدین به شورای پژوهشی که بره تازه برای تصویب... یکی نیست بگه همون یک موضوع رو هم به سختی پیدامیکنیم بعد دوتا از کجا بیاریم ؟ یکی از دوستان می گفت خب موضوع دوم رو الکی بنویس! برگشتم می گم بعد اومدین اون دومیه که فرمالیته نوشتی تصویب شد بعد چکار باید بکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کم کم فکرکنم باید اطلاعیه عمومی بزنم بهم موضوع پژوهشی که به درد رساله دکتری هم بخوره پیشنهاد بدین بلکه چندتا موضوع پیداکنم که از توش دوتا رو انتخاب کنم تقریبا همین کارم دارم میکنم به هر کی میرسم میگم موضوع پیشنهاد بدین...

راستی موضوع پیشنهادی شما برای رساله یک دانشجوی دکتری برنامه ریزی درسی چیه؟؟

پ ن:

خدا رو چه دیدی گفتم شاید از طریق وبلاگ هم فرجی شد و کمکی رسید

قضایای استاد شدن....

شده ام استاد

یعنی ورد زبان همکارا به شوخی و خنده شده استاد سلام استاد ....گاهی هم دکتر ... اصلا عادت ندارم به شنیدنش ...البته ممانعتی هم نمی کنم با خنده میگذرم بیشتر...........تکالیف کلاسی را برایم ایمیل میکنند و گاهی هم تماسی بابت نحوه انجامش دارند

دوره ۲۰ و۲۷ آبان ماهم را که ۶ ساعت هم هست نمی دانم چه کنم مهارتهای خودکارآمدی

هنوز هیچ مطلبی آمده ندارم فقط سرچ کرده ام در حد چند صفحه مطلب مفید

از همه اینها گذشته یکسری فعالیتهای پیش بینی نشده هم با این کمبود وقتهایم به زندگی ام وارد می شوند و من می مانم خدایا میشود همه چی را باهم درست نکنی و بزاری تمرکز کنم !

مثلا امروز خیلی ساده و راحت شدم مجری یک طرح پژوهشی درمورد نظام آموزشی نیوزلند که سرپرستی تیم پژوهش هم بامن است

آخر مانده ام من هنوز تکلیف موضوع پایان نامه خودم مشخص نیست این طرح را کجای زندگی ام بگذارم! از وسوسه قبول کردن طرح هم نمی توانستم بگذرم .....

نمی دانم هنوز هم هست از این دست ماجراها

خدایا این وسط منو تنها نزاری که بدجور زمین می خورم ها.... گفته باشم من همه امیدم تویی و کمکت