روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

یک مرض ناشناخته

دیگه اگه تا حالا شک داشتم که مرض دارم الان یقین رسیدم به یک درجه از یقینی که تا به حال نرسیده بودم اینم خودش یک پیشرفته دیگه

از صبح هزار بار اینستاگرام روانکاوم رو باز کردم و بستم اخرشم نتونستم مانع از فالو کردنش بشم بعد مدتها

حالا هربار از خودم می پرسم دقیقا این کارت یعنی چی؟ مرض داری اصلا؟ بعد تازه چرا حالا این کارو کردی؟ چون به هر حال این آدرس رو قبلا هم داشتی ...

بگذریم ....

امروز از اتاقم از توی خونه صحبت کردم البته خب در تایم اذان که کسی خونه نبود

هر چی حرف می زنم به هیچ نتیجه ای نمی رسم که هیچ دلخور هم می شوم از وقتهایی که کم می آیند و من به اتفاق های یک هفته ام نمی رسم به همه دغدغه های ذهنی ام

یا دلخور می شوم از تکرار حرف خودم از زبون اون که چرا مسخره ام می کنی

وقت نمی کنم بهش بگم ده روز مرخصی گرفته ام بدجور.... انقدر مغزم هنگ کرده که فلج شده ام و عقب کشیده ام تا بلکه خارج از محیط فکری به حال خودم بکنم

مهر نزدیک است و انتخاب واحد پایان نامه ... استرس شروع و انتخاب موضوع و استاد راهنمای پایان نامه ام یک طرف.... استرس پرداخت ۱۵ میلیونی نداشته از طرف دیگر و سکوتی که از سرمجبوری می کنم تا شاید معجزه ای رخ دهد

تمام تقاضای تدریسم به بن بست رسید و باز هم نتوانستم حتی یک درس و یک دانشگاه تدریس داشته باشم

هنگ کرده ام و هیچ از رفتارهای همکارانم نمی فهمم ....

مانده ام در برزخ تقاضای جا به جایی و ترسهای تمام نشدنی درونم.....

مراسم خواستگاری برادرم و احتمال سر گرفتن ازدواجش

نیمه شهریور و فراخوان هیات علمی دانشگاه ها و باز هم منی که هیچ تغییری در خودم نمی بینم

 در این میان تقاضای تمام نشدنی و جدال همیشگی ام با درونم برای بغل شدن توسط اویی که ناممکن ترین و مسخره ترین درخواست ذهنی من است و بیچاره منی که گریه سر می دهم واقعی برای یک نیاز تخیلی و ناممکن

...

و به عنوان آخرین نوشتار این پست باید بگویم :

بارها به این فکر می کنم چرا همیشه عقبم از اتفاق های زندگی ام؟

مگر من تخصصم برنامه ریزی نیست؟

نظرات 1 + ارسال نظر
عابر سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 10:29

چرا همیشه عقبم از اتفاق های زندگی ام؟
مگر من تخصصم برنامه ریزی نیست؟

میزان تسلط و مدیریت ما بر زندگی مان و اداره کردن امور آن چنان که می خواهیم به بسیاری علل مربوط است. یکی از آن علت ها و البته علت مهم آن خود ما هستیم. اما سایر عواملی هم هست که دست ما نیست. هر چه تدبیر می کنیم به لحظه ای پنبه اش زده می شود. هر چه می دویم، هدف دور تر می شود.
خلاصه آن که مزاحم ها زیادند.
مزاحم ها دو دسته اند
مزاحم های داخلی..(داخل خودمان...مثل تنبلی، بی انگیزگی،و...)
دوم ...مزاحم های بیرونی... که این گروه خودشان به انواع و اقسام قابل تقسیمند.

اگر شما متخصص برنامه ریزی هستید فقط در حدود توان تان برنامه ریزی می کنید... نه برای همه ی امور....

عابر گرامی
ممنون از اینکه گذری هم که شده به وبلاگم سر می زنی و لطف داری
و اینکه خب اره در حد توان می توان برنامه ریخت نه بیشتر
دیگه درددله بالاخره
و اینکه وبلاگت رامی خوانم و اما خیلی وقتها سوادم ته میکشد و می مانم معنای واژه هایت را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد