روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

استرس شروع

استرس شدیدی دارم 

هم به خاطر نتایج جلسه قبلم که به این رسید : برای من معنای اقتدار چیه و دادن یک حق انتخاب کوچولو از نظرم شکستن این اقتداره همیشه باید اجبار باشه که بتونی آروم بشی 

و هم به خاطر این شروع جدیده کاریه ...به طور عجیبی از رو به رو شدن با همکاران خجالت می کشم جالب ترش اینه که با همین همکاران قبلا صمیمی تر بودم رفتار راحت و معمولی داشتم ولی الان نه ..خجالت می کشم ازشون حس بدی دارم از نشستن در کنارشون ...... یک حس آدم خطاکاری که هر لحظه ممکنه مچش رو بگیرن... ترس از اینکه خرابکاری نکنم

حفره سیاه

 

فیلم کوتاهی را دیدم با نام حفره سیاه

سخت به فکر فرو رفته ام ...

راستی ما آدم ها اگر اسکن مغزیمان همه تفکرات درونمان را نمایش دهد چه خواهد شد ؟ چه خواهیم دید اصلا؟ چیزی شبیه گوی اسرار هری پاتر...

ما چطور  و کجا و برای به دست آوردن چه چیز و با چه قیمتی در دام این چاله خواهیم افتاد؟

بیرون آمدن از این حفره ها و دام ها چگونه است؟

دنیای قر و قاطی .... کلمات درهم و حس های گیج

همه اتفاقات این ده روز گذشته ... خوب یا بد... سخت یا آسان.... آرامش یا اضطراب

  •  دریافت حکم عضویت کمیته فرعی آموزش کارکنان!  ... خوشحالی دست یافتن زود هنگام آرزویی که تحققش را حداقل دوسال دیگر می دانستم و دریافت دعوت نامه شرکت در اولین جلسه به صورت رسمی
  • روزهای خطرناک ادامه تلاش های جابه جایی ... معرفی نیروی جایگزین من به یکی از گروههای کاری ام ... در حالیکه حکم انتقالی خودم بنا به دستور مدیر گروه فعلی حداقل ۲ هفته دیگر باید زده می شد و در همین هنگام معرفی و داوطلب شدن نیروهای خبره و سرشناس برای جایگاهی که قرار بود منتقل شوم! .... اضطراب و ترس ... اگر دراین دو هفته ورق برگردد و یکی از نیروهای داوطلب جایگزین من شود..... 
  • یک داوطلب سمج و توانمند و جسور با امضای رسمی ریاست دانشکده و چالش مهم انتخاب ..که البته باعث شد حکمم سریع ترامضا شود و از بلاتکلیفی رها شوم ...  با دنیایی اضطراب و ترس و زمزمه های ناد علی...
  • و بالاخره حکمی که سه شنبه امضا شد با شروع به کار یکشنبه  ۹۵/۱۰/۱۹ و باز هم تجربه ترسی که از واکنش مدیرم داشتم  در کنار آن ....هورااااااااااااااااااا
  • استاد راهنمای انتخابی از سوی دانشکده رد شد! به دلیل خصومتهای شخصی بین اساتید دانشکده و معضل دوباره انتخاب استاد از بین آدمهایی که نمی شناسی
  • به یکی از افراد لیست معرفی شده دانشکده زنگ زدم واسه قبول زحمت راهنما بودن!! و تماسهای بی پاسخی که تیک می خورد و در انتها با تلگرام پیغام گذاشتم که لطف کردن نوشتن لطفا در فلان تاریخ حضورا تشریف بیاورید تهران!!! خدایا.... 
  • امروز پنج شنبه آخرین روز کاری فرد در گروه فعلی و استرس جدایی و احساس عمیق وابستگی به محیط...
  • کلاس زبانی که دوهفته است شروع شده و امتحانی که فردا داریم و در این هفته شلوغ و پر استرسی که هیچ نخوانده ام

پ ن ۱: خدایا شکرت شکر با همه این گفته ها و نگفته ها....

پ ن ۲: و سوال بی پاسخ و پر از استرس..... چه می شود که  در هر کاری تو توانمندی های خودت را نمی بینی و دیگران مشکلات را؟؟

به دنبال یک نفر که نیست....

وقتی دلت می خواهد یکی باشد که با او حرف بزنی و فقط آرامت کند

وقتی دلت می خواهد او که حرف می زند دلت نلرزد

نگوید مقصری یا ایمانت را قوی تر کن یا توبیخت کند برای کارهای نکرده

نپرسد چرا... نخواهد همیشه خوب زندگی باشی... بفهمد که حتی یک دلداری ساده

یک دعایت می کنم ساده و بی ریا.... یک درست میشه ناراحت نباش

بفهمد جایگاه یک حرف زدن بدون ترس و دلهره و یک گریه آروم را 

و دلت را که از همه جا بریده و پر از ترس است به بودنش دلگرم باشد

به اینکه اگر همه خرابت کنند کسی هست

اگر از همه دنیا بریدی و کم اوردی فقط از یک جا دلت قرص باشد که تکیه گاه امن توست

نمی دانم آیا اصلا در این دنیا همچین کسی هست؟

یا من جستجوگر بی فرجامم؟

کسی از جنس بشریت .... از جنس آدمی و قابل لمس در اکنون لحظه های بی قرارت

یا تو با همه بیگانه ای و بی دلیل سیر میکنی نایافتنی را.......

دوره های مصوب آموزش کارکنان

در هر سازمانی بسته به معیارها و ضوابط سازمانی مصوب، کارمنان به طور سالانه دوره هایی را قالب آموزش های ضمن خدمت می گذرانند که این دوره ها در کمیته های اصلی و فرعی آن سازمان و در خوشبینانه ترین حالت بعد از نیازسنجی واقعی ، مشخص و تصویب می شوند. در هر حال به اینکه فرایندها چقدر واقعی طی میشوند و کمیته تصمیم گیری هر سازمان چطور دوره ها را اجرا میکنند ندارم. چیزی که ذهنم را به خود مشغول کرده این است که به عنوان عضو این کمیته ، چه دوره هایی در رسته کارشناسان آموزشی سازمانها، می شود پیشنهاد داد و اجرا کرد؟  

 در واقع دوره های مورد نیاز این رسته شغلی چیست؟ و البته یک مورد مهم تر این است که چطور می شود کارشناسان آموزشی را از این حالت بی انگیزگی و بی تفاوتی ها خارج نمود؟ چرا که در این مدت سعی کردم از همکاران به نوعی به شیوه نیازسنجی اطلاعات جمع کنم اما متوجه این موضوع دردناک شدم که هیچ کس هیچ نظری در راستای دوره ها ندارد! یعنی آنقدر دوره ها بی کیفیت و یا حتی بدون نیازسنجی واقعی اجرا شده است که دیگر همه به چشم گذراندن ساعت موظف خود جهت کسب امتیاز ارزشیابی به آن می نگرند! و بدتر آنکه کارشناسان آموزش سازمان به جای اینکه قلب تپنده آموزش و پژوهش بوده و در هر قسمت به دنبال اصلاح فرایندها و آموزش باشند خود نیز گرفتار روزمرگی ها و وظایف شده اند!

دردم می گیرد که کارشناس آموزشی که حیطه علایق فردی اش آموزش و پژوهش بوده دیگر شوقی در این حیطه ندارد و بی تفاوت شده است.

سر در گم میشوم وقتی به همکاران آموزشی ام می گویم که دوست دارید چه نوع دوره هایی برای آموزش کارکنان برگزار شود و یا نیاز های شغلیتان چیست؟ هاج و واج می نگرند و به کار خود مشغول می شوند!! و فرار می کنند اینگار در ته مانده ذهنشان از بالا آمدن چیزی می ترسند و فرار می کنند!

از آنجا که نیاز سنجی از همکاران بی جواب ماند اکنون ذهنم درگیر این موضوع است که نیازهای آموزشی کارشناسان آموزشی در یک سازمان از نظر خبرگان، مدیران، ارباب رجوع، همکاران سایر رده ها و... چه می تواند باشد؟

احساسی ناب تر از خودت

دچار شده ام

دچار یک تعارض احساسی

در سر سه راهی شادی و ترس و اضطراب

در عین حال این تغییرات پر از حسهای خوبند

که باورشان هنوز هم در پستوی خاک گرفته و کهنه ذهنم نمی گنجند

ترسها واقعیند

شادی ها نیز

نشانگان تغییرات هم...

گفتمان درونی ام شادند

لذتها در نظرم عمیقند

و شاید اولین باری است که اینگونه اند

و این نیز تجربه ای بکر است

فعلا مبهوت ایستاده ام

و بی هیچ مداخله ای

فقط تجربه می کنم...