روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

وقتی در نوشتن شیوه اجرای کار کیفی می مانی ....

پروپزال نوشتن بخش مهم و آغازین یک کار پژوهشی و در عین حال پایان نامه نویسی به طور خاص است ، اما وقتی  شیوه اجرایی کارت کیفی باشد و استاد راهنما نیز فقط از دور و بر اساس یک سری گفته ها و خوانده ها های تدریس از این شیوه سر در بیاورد و نه بیشتر معضلی می شود که چند ماه است گریبانگیر من دانشجوست!

و البته خود منم به این شیوه تسلطی نداشته و همه کارهای قبلی ام کمی بوده و درهمان حد استاد اطلاعات دارم ! و استادی که مصر است واژه به واژه بنویسی که چکار می خواهی بکنی  در تجزیه وتحلیل داده ها ، وقتی خودت هم جز یک مشت اطلاعات کلی و تا حد کدگذاری ها و شیوه های ان بیشتر نمی دانی

و صد افسوس به جامعه پژوهشگر ما که وقتی به اساتید و پژوهشگران دیگری که کار کیفی کرده اند رجوع میکنی که کمکت کنند که فرایند روشن شود در یک کلام می گویند استاد راهنما و مشاورت هستند و چه به من می رسد بهت بگم چکار کنی در حالیکه شاید در کل توضیح آنها و کمکشون در حد یک جلسه بیشتر نباشه و اصلا حتی بیشتر هم باشد پس زکات علم نشره کجاست؟ فرهنگ کمک ما کجاست؟ همیشه باید نفعی باشد تا کمکی بشود؟

داستان دنباله دار یک فقره تدریس

یادتان می آید آن ماجرای تدریسم را که ؟ همان که حراستی هم شد یعنی این دوتا دومین تلاش تدریس و آخرین جلسه تدریس این دوره

امروزمسئول اموزش کارکنان دانشگاه را دیدم بعد از سلام احوال پرسی بهم گفت اماده باش که کلاسها رو باید استارت بزنیم

منم اظهار خوشحالی کردم و گفتم بله با کمال میل شما عناوین ر و بهم بدید بنده در خدمتم

بعد دیدم یک دفعه بعد از چند ثانیه مکث گفت راستی امادگی داشته باش کلاس ها رو دونفره اجرا کنیم!! با همکاری هم!

من که هم شستم خبردارشده بود و هم خب در عین حال با خودم می گفتم بهتر اینجوری از کمک حرفه ای یک نفر دیگه هم استفاده میکنم ، سری تکان دادم و گفتم با کمال میل چه خوب از تجارب ارزشمند شما هم فیض می برم عالیه

طرف فکر کرد دوزاریم نیافتاده گفت بنا به دلایلی فعلا چند بار با هم کلاس داشته باشیم بهتره و باز هم با تاکید که بنا به دلایلی حالا.... و گفت که اخه می دونید کلاسهای شما دیگه خودتون می دونید که چطوریه اینجوری منم باشم هم بار کلاس رو دوش شما نیست هم خب فکرکنم بهتره!!!

خب الان واقعا دلم می خواد بفهمم باز پشت سر من چی در اومده که این بنده خدا هم می خواست منو از دست نده به عنوان یک نیرو و هم احیانا حرف و حدیثها رو پوشش بده و یک جوری هم حمایتش رو از من داشته باشه

به هر حال دمش گرم هر کس دیگه ای بود احتمالا برای خودش دردسر نیم ساخت و کلا حذفم میکرد از سیستم تدریس .... و حتما سر یک فرصت مناسب ازش می پرسم که چی گفتن پشت سرم حالا اگه چیزی دستگیرم شد میگم بهتون....

فضاهای به شدت مجازی

این روزها همه چیز تلگرامی شده اگرچه بدهم نیست اما خب من حسی که به وبلاگ نویسی دارم به کانالها و گروه های تلگرامی ندارم  

نمی دونم اصلا این خوبه یا بد و یا اصلا یک نوع مقاومت در برابر تغییره مثلا یا نه 

اگرچه خودم ها کانالها و گروههایی دارم اما خب این نوشته ها رو بیشتر با همین شکل می پسندم همین شکل ساده وبلاگی 

البته گاهی ترس از شناخته شدن هم هست که مانع از خود افشاگری ها در اینجور محیط های مجازی می شه  

هرچند گاهی می اندیشم اصلا چه چیز خیلی خاص دارم که  ازترس  افشا شدنش این همه دیوار را برافراشته ام؟  

هم از اینکه خواننده ای ندارم آرامم و هم از اینکه خواننده ای ندارم ناراحت و گاه دلم می خواد کسی باشه که حرف بزنم براش و بخونم نظراتش رو  

کلا ظاهرا تکلیفم روشن نیست برای خودم ....