ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وقتی دلت می خواهد یکی باشد که با او حرف بزنی و فقط آرامت کند
وقتی دلت می خواهد او که حرف می زند دلت نلرزد
نگوید مقصری یا ایمانت را قوی تر کن یا توبیخت کند برای کارهای نکرده
نپرسد چرا... نخواهد همیشه خوب زندگی باشی... بفهمد که حتی یک دلداری ساده
یک دعایت می کنم ساده و بی ریا.... یک درست میشه ناراحت نباش
بفهمد جایگاه یک حرف زدن بدون ترس و دلهره و یک گریه آروم را
و دلت را که از همه جا بریده و پر از ترس است به بودنش دلگرم باشد
به اینکه اگر همه خرابت کنند کسی هست
اگر از همه دنیا بریدی و کم اوردی فقط از یک جا دلت قرص باشد که تکیه گاه امن توست
نمی دانم آیا اصلا در این دنیا همچین کسی هست؟
یا من جستجوگر بی فرجامم؟
کسی از جنس بشریت .... از جنس آدمی و قابل لمس در اکنون لحظه های بی قرارت
یا تو با همه بیگانه ای و بی دلیل سیر میکنی نایافتنی را.......
آن که می گوید مقصری...ایمانت را..و توبیخ؟
او آیا می داند با چه دلی سخن می گوید؟
آه از زخامت روح. از درشتی زبان...
لطافتی به نسیم بهاری تا شاید گیسوان پریشان زمان را شانه کند و دستی بر چهره ی سهره ای خسته بکشد و او را به ارامش کوهستان ببرد. آن که دمی در غروب وهم انگیز با خویش بنشیند. با او . و سکوت....
آن که بودن اش پناهگاه است و زبانش مخملین.
برای تان آرزوی روزهای شیرین و شب های روشن می کنم
نمی دانم هیچ ...
فقط بودنی را می خواهم دستی بکشد بر همه زخم ها و تکه های وجودم
گل گفتی ...لایک داشت شدیییییییییییییییییییییییییید