روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

برف

اونقدر که میزان بارش ها کم شده اند که امشب بعد اینکه یک دفعه برف و بارون رعد برق و باد همه با هم دقیقا همه باهم قاطی در آسمان شهر رویت شد همه به نوعی ذوق کرده اند و جشن گرفته اند... انگار نه انگار که اصلا زمستان یعنی بارش....

من دلم لک زده است برای برف بازی برای آدم برفی ساختن برای گلوله های برفی که به سر و صورتت بخورد بدون دغدغه و با شادی

دلم لک زده است برای لباس زمستانی برای کلاه و شال گردن و چکمه پوشیدن ، برای ژست گرفتن و عکسهای زمستانی گرفتن

من هم ذوق کرده ام برای رسیدن به این رویای شاد و دست یافتنی

اما نمی دانم آیا اصلا این جسارت و جرات را در درونم خواهم یافت تا کودکی کنم یا نه

من به نفس خود سختگیر ترینم تا مردم به من....

نظرات 1 + ارسال نظر
عابر سه‌شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 08:00

سلام...
جمله ی آخرین تان چقدر آشنا است. احتمالا شبیه به ان را در نهج البلاغه خوانده ام.

اما فکر می کنم به نفس خود سختگیری کردن با آن چه کودک درون می گویند متفاوته.
بگذارید کودکان درونتان باز کندو. سرشار از لذت باشد و هستی خود شاد باشد. در غیر این صورت چه زود از پا می افتیم.
نگاه و رای دیگران چندان مهم نیست. کافی است از مرز اخلاق پای عقل مان را بیرون نگذاریم...

قبول دارم سختگیری نفس با کودک درون متفاوته اما خب من کلا در شیطنت کردن و شاد بودن هم با سختگیری های زیادی ناتوان میمانم برای همین میگویم به نفس خود سختگیرترینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد