ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گاهی وسوسه می شوم دریابم ۲۰ سال دیگر چه چیزهایی دغدغه ذهن و زندگی ام است
شاید خیلی مهم نباشد آنقدر ها که دراین سن و سال برای کارها و دغدغه هایی وقتم را انرژی و بودنم را خرج می کنم
همانگونه که با یک مقایسه ده سال پیش با اکنونم می فهمم گاهی انجام خیلی از کارها و نگرانی ها و تنش هایم انقدرها هم مهم نبوده اند و می توانسته ام از جوانی ام لذت ببرم
اما در یک قسمت از وجودم خوب می دانم که انچه اکنون هستم فرایند گذشتن از این تجارب بوده است و من اکنوم در تنور این مسیر پخته شده است..
همیشه در همه لحظاتم به فکر آینده بوده ام آینده زندگی ام!! فردایی که تمامی ندارد ..اگرچه شاید هر انچه که هستم و دیگران موفقیت می دانند نتیجه کمی آن است
ولی کیفیت زندگی کجاست؟ چگونه ارزیابی می شود؟ کیفیت جوانی رفته و باقی مانده ؟ برای رسیدن به حدبالای زندگی کیفی چه باید کرد؟
زیستن برای خویش و نه دیگران
زیستن با خویش و نه با دیگران
چه زمان ها و فرصت هایی از دست می دهیم و داده ایم. از ان رو که دیگری از ما چنین خواسته است.
. چه افسوس هایی که در این از دست دادن هایی داریم
معنای زیستن باخویش چیه؟ اصلا فرقی با برای خود داره؟