روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس
روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های زندگی من.....

روزمرگی های تجربه و احساس

یک سوال

این سوال بدجور ذهنمو درگیر کرده میشه جواب بدید؟ یعنی هر چی به ذهنتون می رسه بگین 

 

چی میشه ادمها یک رابطه رو قطع میکنن دقیقا کجاها این اتفاق شاید بیافته؟ منظورم همه جور رابطه است رابطه دوتا دوست دوتا همکار، مدیر و کارمند، زن و شوهر و... اگه مثال بزنید ممنون میشم  

یا ادمها توی ارتباطاتشون چی به دست میارن که نمی خوان قطع بشه ولی یکجایی به این میرسن که باید کات کنن اونجاها کجاست؟ 

پ ن:  

مخصوصا  منتظر جواب عابر هستم!!!! اخه وقتی کس دیگه ای خواننده نیست خودم بگم شما جواب بدین فکر کنم بهتر باشه

نظرات 4 + ارسال نظر
عابر سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 18:04

این روزها دلم ابری است
دلتنگ لحظه های رفته از دستم

سخت امیدوارم که این ابری بودن دلتان به لطافت ابربهاری باشد
که ابر بهار را نوید روزهای سرسبزی و شادابی است
لحظه های از دست رفته گذشته ...حال را دریاب که فردا روز دوباره دلتنگ ثانیه های اکنونت نباشی
شعاری شد؟

عابر پنج‌شنبه 4 آذر 1395 ساعت 21:48

1...وقتی یک رابطه بیش از حد تحمل فرد سنگشن میشه، خود به خود قطع میشه. سنگین شدن رابطه به اینه که طرفین انتظارات فوق العاده و بی جا از هم داشته باشند. انتظاراتی بی از حد توان و تحمل آدمی. حالا می خواهد انتظار عاطفی و یا مادی باشه و یا هر چیز دیگر. 2...یکی از چیزهایی که بر دوش آدم سنگینی می کنه اینه که برخی عادت کردند تا می رسند شروع می کنند از بدبختی ها و سیاهی های زندگیشون تعریف می کنند. خب هر کسی به اندازه و بلکه بیشتر از تحمل خودش گرفتاری داره. کس دیگری وقتی میاد بار غم ها و قبض روحی رو سنگین تر می کنه اون وقته که آدم تمایل داره رابطه رو قطع کنه. ما در ورابطمون باید همدیگر رو شاد کنیم نه این که باری بر دوش هم بگذاریم. 3...و سوم این که وقتی احساس می کنیم رابطه داره به صورت یه قفس در میاد ترجیح می دی از قفس بزنی بیرون. رابه ها باید به آدم حس خوش پرواز رو بده نه این که خودش زندان بشه. واقعا برخی به ویژه رابطه ی عاشقانه این جوریه... که طرف مقابل رو زندانی خودشون می کنند . احساس مالکیت می کنند و حس می کنند فرد باید در همه ی شرایط بنده و اسیر اونها باشه. زندان شدن رابطه هم باعث میشه رابطه تموم بشه. گاهی لازم داریم تنها باشیم. سکوت کنیم و در خودمون باشیم. 4....یکی دیگر از عوامل اینه که فرد مقابل حدود شخصی و حریم خصوصی فرد مقابل رو نادیده می گیره. دایم می خاد سرک بکشه به پشت صحنه ی زندگی دوستش. پرسشهای خیلی شخصی می پرسه. پرسشهایی آزار دهنده. حریم ها و مرزهای خصوصی شکسته میشه. و رابطه قطع میشه...
اما برای من علاوه بر اینها وقتی بفهمم دوستم خست داره دیگه نمی تونم باهاش ادامه دوستی بدم. خسیس بودن به نظرم بدترین صفته... نمی دونم چرا این همه نسبت به خست حساسم. باور کنید دوستی 10 ساله ای را پایان دادم زیرا در یک داستانی فهمیدم که این دوست خست داره. حالا چه می خاد خست مادی و چه خست روحی

ممنون از مثالهای شفاف و واضحتون

عابر چهارشنبه 3 آذر 1395 ساعت 15:53

درود بر شما
فکر می کنم سوالتان خیلی کلی و به خاطر همین مبهمه. شاید لازم باشه انواع رابطه ها رو از هم جدا کنیم. مثلا... دست کم چهار رابطه داریم که هر کدومشون ماهیت و کیفیت خاصی دارند و منطق خاصی بر آنها حاکمه. رابطه ی دوستی- رابطه ی خونی - رابطه ی عاشقانه و چهارم رابطه ی همکارانه.

انواع رابطه ها رو میشه دو دسته جا داد:
رابطه هایی که بیشتر عاطفی اند
رابطه هایی که بیشتر عقلانی اند (یعنی تابع محاسبه ی سود وزیانند)

مسلمه که رابطه هایی که تابع سود و زیانند، وقتی تموم میشه که زیان رابطه بر سودش بچربه. انسان به عنوان موجودی عاقل، وقتی می بینه سودی از رابطه نمی بره، رابطه رو تمام می کنه
اما رابطه هایی که بیشتر بر عاطفه و احساسات استوارند وضعشون فرق می کنه. در این جا وقتی عاطفه ی فرد جریحه دار بشه و تاب کشش عاطفی رو از دست بده، رابطه سرد میشه و بتدریج از دست میره. ضمنا رابطه ها به صورت تدریجی کمرنگ میشه. رابطه یک دفعه قطع نمیشه. قطع رابطه یک پروسه ی دراز مدته. اما این رو کمتر متوجه میشیم. مثل پر شدن یک لیوانه. قطره قطره تو لیوان آب می ریزیم ... و جایی می رسه که لیوان دیگه نمی تونه یک قطره رو بپذیره و لب می زنه و سرریز میشه.
یه چیز دیگه هم هست که کمتر بهش توجه میشه. هر رابطه ای به خصوص رابطه ی دوستی و عاشقانه، مستمرا نیاز به مراقبت و شارژ داره. این جور نیست که این رابطه برای همیشه گارانتی داشته باشه. واقعا باید دایم مراقب باشیم و سهم خودمون رو برای استمرار رابطه بپردازیم. رابطه ها مثل سرمایه اند. سرمایه ها از دست میرند اگر فقط اونها رو خرج کنیم و چیزی بجای اونها نگذاریم. رابطه ها قطع میشه زیرا یک سرف می فهمه که طرف مقابلش حاضر نیست سهمش رو برای ادامه پرداخت کنه. سنگینی بار ادامه ی ارتباط می افته رو دوش یک نفر و اون تاب روان شناختیش رو از دست میده. و رابطه قطع میشه
عوال دیگه هم دخیله ... اگر خواستید براتون بنویسم.

تمام شدن رابطه دردناکه. رابطه هر چه عاطفی تر، قطع اون دردناک تر. تا جایی که ممکنه به آسیب روانی
منتهی بشه.

تحلیل هاتون عالیه ممنون
من اصولا رابطه دوستی یا همکارانه و یا خونی رو مدنظرمه
توی رابطه دوستانه خب محبت دوطرفه است البته به نظرم به هر حال من با همکارانمم رابطم بر پایه صداقت و دوستیه با خانواده هم همینه ولی یکجاهایی به این نتیجه می رسم که داره ازم سو استفاده میشه و اگر بحث دوستی باشه خودم دریافت عاطفی ندارم اگه بحث همکاری و دوستی باشه باز نه عاطفی و نه سود داره یعنی کلا یک کاری می کنم یک کمک یا همکاری حرفه ای ولی اخرش خودم به این نتیجه می رسم که کارم فراتر از کمک بوده و یا طرف ازم سوء استفاده کرده یعنی اخر رابطه ای که خودم حتی با روی باز پٰذیرفتمش احساس بدی رو تجربه می کنم

x چهارشنبه 3 آذر 1395 ساعت 10:42 http://malakiti.blogsky.com

من از ادم های غرغرو خیلی بدم میاد ... همکلاسی که مدام نگران امتحان باشه و همش غر بزنه ٬ همکاری که هوش از مشکلات بناله و حتی عضوی از خانواده یا فامیل که همش در حال ناله و غر زدن باشه باعث میشه ازش دور بشم . مشکل برای همه هست پس بزرگنمایی نداره .
‌‌
‌من ادم های شوخ رو دوست دارم ...ادم هایی که در عین شوخی حد و مرز رو میشناسن و بیش از حد سعی نمی کنن تو زندگی کسی سرک بکشن . اگر ادمی در عین شوخ بودن و بانشاط بودن حدود احترامو نگه داره رابطه ام رو باهاش حفظ می کنم .

ممنون از نظرتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد